ogItemBody$>
Saturday, September 23, 2006
دلم برای تنهايی مي سوزد ، چرا هيچ کس او را دوست ندارد؟ مگراو چه گناهی کرده که تنها شده؟ جرم تنهايی چيست که هيچ کس او را دوست ندارد؟ ديشب تنهايی از اتاقم گذشت دنبالش دويدم....... ، ولی او رفته بود ، تنهای تنها نيمه شب او را مرده کنار حوض خانه پيدا کردم از گريه چشمانش قرمز قرمز بود برايش گريستم ، آخر او از تنهايی مرده بود تنهايی مرد و من تنهاتر شدم
Powered by
Blogger
|
|
ثانيه است که با هم احساس همراهيد | شما |